اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دردونه های من

دومین یلدای عزیزترینم

سلام عزیزدلم دومین یلدات مبارک اهورای من مامانو ببخش دیر بهت تبریک میگم یه مشکلی واسه کامپیوترمون پیش اومده بود که نمیتونستم بیام و وبتو بروز کنم قربونت برم امسال یلدا کنار تو عزیزترینم بهترین یلدای ما بود و کلی بهمون خوش گذشت.البته یه کوچولو شیطونی کردی که اونم به خاطر شمعا بود دوست داشتی همش فوتشون کنی امسال مامانی و خاله و مادر اینا(مامان بابا) و بابا شعبون عزیز(پدربزگ بابا) مهمون ما بودن البته شمیم و کیمیا دختر عموهای بابا هم بودن و تو کلی ذوق کرده بودی چون خیلی خیلی دوست دارن عزیزم خلاصه شب به یاد موندنی شد  مامانی یکم هول شده بود و نتونست قشنگ تزیین کنه عشقم واسه همین اونجوری که دلم می...
5 دی 1392

تولد کفشدوزکیه اهورای ما از نگاه دوربین

تولد کفشدوزکی جوجومون من اومدم با یه عالمه عکس اول از همه یه تشکر خاص میکنم از همسر مهربان و دلسوزم که این مدت پا به پای من همه ی تلاششو کرد تا من تولد پسرمونو اونجوری که میخوام برگذار کنم.ازت ممنونم بابت تمام زحمتهایی که کشیدی.مرسی عزیزم دوم خیلی ممنونم از دوست عزیزم که وقتشو میذاشت و کمک من میکرد و کمال تشکرو از دوست وبلاگیم دارم که خیلی از تولد دختر نازش ایده گرفتمو استفاده کردم بالاخره تولد پسر کوشولوی ما هم با خوبی و خوشی برگذار شد و اون روز یکی از بهترین روزای عمر من بود و خیلی بهم خوش گذشت امیدوارم به مهمونای عزیزمون هم خوش گذشته باشه پسر عزیزم خیلی آقایی فدات بشم که اصلا اذیت نکرد...
23 آذر 1392

دردونه با برف

سلام عزیز دل مامان چندروز پیش یکم برف اومد و بابایی تورو آماده کرد تا ببره بیرون برفارو ببینی.اولش فقط نگاه میکردی البته خیلی هم تعجب کرده بودی دونه های برف که مینشست رو لباست میگفتی اه فک میکردی چیز بدیه بعد که خوشت اومد دیگه نمیخواستی بیای تو خونه خیلی هم سرد بود میترسیدم سرما بخوری اما انقد خوشت اومده بود اصلا به حرفمون گوش نمیدادی دونه های برفو نگاه میکردی و میگفتی آب الهی قربونت برم عاشقتیم پسرم ...
22 آذر 1392

اهورا گلی مامان جیششو میگه هورااااااا (92/9/2)

سلام به همه دوستای خوبم و پسر مهربون مامان امروز اومدم بگم بزرگترین دغدغه زندگیم تموم شد و ازت بابت همکاری بزرگی که با مامان کردی تشکر میکنم قربونت برم الان 2 هفتس که پوشکو گذاشتی کنار و مستقل شدی عزیز دردونه من نمیدنی چقد خوشحالم عشق مامان  جریان از این قراره که یه مدتی بود فکر از پوشک گرفتنت خوابو خوراکمو گرفته بود مامانی گفت چندروز بیا پیش ما تا با کمک هم از پوشک بگیریم پسرکوچولو رو ما هم 3 روز رفتیم پیش خاله و مامانی و آموزش جیش کردن تو دستشویی را باهات شروع کردیم دست مامانی اینا هم درد نکنه که خیلی کمک حالم بودن.بعداز 3 روز شما شروع کردی به یاد گیری البته خراب کاری هایی هم کردی نا گفته نماند اما ب...
17 آذر 1392

تولد مهربون ترین پسردنیا مبارک

اهورای من میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنج های زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست میلادتو معراج دست های من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   پسر عزیزتر از جانم امروز روز میلاد توست دوسال از باهم بودنمون گذشت دوسال شیرین و پر از عشق تک تک این روزها واسم پراز خاطرس من کامل تر شدم با وجود تو عاشق تر شدم با عشق تو با وجود تو زندگیمون یه معنای دیگه گرفته عزیزم معنی واقعی عشق           امیرمهدی مهتا ...
28 آبان 1392

اهورا و یه روز به یاد موندنی

سلام عشق من قربونت برم دیروز رفتیم دهات عمو اینا(عموی مامان) از تهران اومده بودن و یه خونه تو دهات دارن ما هم رفتم پیششون خیلی روز خوبی بود و خیلی خیلی خوش گذشت.چون فصل انار چینی بود یخورده شلوغ بود هوا عالی بود کلا همه چیزخوب بود تو هم انقد ذوق زده بودی که خدا میدونه کلی باز کردی با مهسا(نوه عموی مامان) دم غروب یه بارون ریز اومد و یخورده هوا سرد شد از صبح مشغول بازی بودی و اصلا هم خسته نمیشدی با کلی زور خوابوندمت مهربون من بعداز کلی گشت و گذار بعداز شام برگشتیم خونه قربون یدونه پسرم برم که اصلا اصلا مامانشو اذیت نمیکنه و یه پارچه آقاییه واسه خودش زیاد حرف نمیزنم بریم سراغ عکسا ...
18 آبان 1392

روزهای ما و پسملیمون(تولد فاطمه کوچولو)

سلام به قندعسلم پسر عزیزم یه چندوقتیه از شیر گرفتمت هم شیر خودم هم شیر خشکو دیگه بهت نمیدم فقط شبا موقع خواب شیر پاستوریزه میخوری و میخوابی.باورم نمیشه به این راحتی با موضوع کنار اومدی البته اوایل یکم عصبی شده بودی که الان خوب شدی خداروشکر غذاخوردنت هم بهتر شده چندروز پیش تولد دختر عمه زهره بود خیلی خوب بود کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت کلی دلبری کردی و رقصیدی موقع کیک بریدن سرت خورد به میز و یه عالمه گریه کردی الهی بمیرم برات دردونه من، قبلا منو بابایی رو آما و آبا صدا میزدی اما چندوقتیه مامانو بابا صدامون میکنی عشقم.قربون تلفظت بشم من هر مردی رو میبینی میگی آقا سوار تاکسی که میشم یکی دوبار میگی...
14 آبان 1392

شرمندگی

سلام به پسر عزیز تر از جانم و یه سلام گرم به همه دوستای خوبم که به یادم هستن الان که دارم اینارو مینویسم خیلی ناراحت و خجالت زدم به دلیل غیبت طولانی که داشتم اما تا حدودی دست خودم نبود یه مدته بینیمو عمل کردم و همین موضوع باعث شد تنبل بشمو نتونم بیام  این پست صرفا جهت عذر خواهی و طلب بخشش بوده و هیچ کاربرد دیگری ندارد پست بعدی جبران میکنم و کلی عکس میذارم و کلی حرف میزنم  قند عسلو از شیر گرفتم و یه مدته خیلی پرخاشگر شده که امیدوارم خوب بشه.مدام خودشو میزنه دستشو گاز میگیره و بداخلاقی میکنه قرار بود واسه پسملی یه تولد خوشگل بگیریم که متاسفانه بنا به دلایلی موکول شد به بعدازمحرم.تمام تلاشمو کردم که قبل ...
9 آبان 1392

پسمل ناز من

سلام پسرکوچولوی من  بالاخره مامانی اومد تا وبتو بروز کنه  قربونت بشم خیلی شیرین زبونی بخدا عزیزکم کیه : ایه بابا.بابایی : آبا.آبایی مامان : ماما عمه : عمی اینا رو این روزا خیلی تکرار میکنی قربونت بشم  پسرنازم خیلی خیلی وابسته بابایی طوری که بابا نمیتونه قدم از قدم برداره و تو تندی دنبالش گریه میکنی بابا هم دلش طاقت نمیاره هرجا میره با خودش میبرتت ولی پسر یکدونه من اینجوری خوب نیستا دردونه ی من الان هم با عمه رفتی حموم و داری کلی کیف میکنی  راستی عشقم شاید به احتمال زیاد آخر هفته بریم شمال کلی خوش بگذرونیم فندوقی چندروزه م...
4 شهريور 1392