اهورا و یه روز به یاد موندنی
سلام عشق من
قربونت برم دیروز رفتیم دهات عمو اینا(عموی مامان) از تهران اومده بودن و یه خونه تو دهات دارن ما هم رفتم پیششون خیلی روز خوبی بود و خیلی خیلی خوش گذشت.چون فصل انار چینی بود یخورده شلوغ بود هوا عالی بود کلا همه چیزخوب بود تو هم انقد ذوق زده بودی که خدا میدونه کلی باز کردی با مهسا(نوه عموی مامان)
دم غروب یه بارون ریز اومد و یخورده هوا سرد شد از صبح مشغول بازی بودی و اصلا هم خسته نمیشدی با کلی زور خوابوندمت مهربون من
بعداز کلی گشت و گذار بعداز شام برگشتیم خونه
قربون یدونه پسرم برم که اصلا اصلا مامانشو اذیت نمیکنه و یه پارچه آقاییه واسه خودش
زیاد حرف نمیزنم بریم سراغ عکسا
الهی مامان فدای تو بشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی