اولین اصلاح دردونه ما
اولین اصلاح دردونه
دیروز صبح بابایی دردونه رو برد آرایشگاه؛چندروزی بود حرفشو میزدیم اما من راضی نبودم آخه اولین موی پسملیم بودو دلم نمیومد کوتاهش کنن مخصوصا اون کاکول قشنگشوو هرروز سراین موضوع دعوا داشتیمدوست نداشتم موهاتو بزنن خب!همش بحث میکردیم که آخرسر بابایی موفق شد و منو راضی کرد
رفتید آرایشگاه و دل تو دل من نبود سیصد دفه به بابایی زنگیدم که دیگه چندتای آخرو جواب نمیداد.یه نیم ساعتی طول کشید تا اومدید اولش که دیدمت جا خوردم ولی خودمونیم خیلی خوشتیپ تر شدی!
خلاصه از دیروز هرکس میبینتت میگه به به ماشاا... چقد خوشجل شده این قندعسل
پس به این نتیجه میرسیم همچین هم اصلاح کردن بد نیست.بعدش که حسابی نگات کردم رفیم حموم و بیشتروبیشتر قشنگ شدی
اینم بگم قرار بود بابایی وایسه تا من تورو بشورم و بدم بهش اما بعداز اینکه شستمتو آب کشیدمت هرچی صداش زدم جواب نداد بدتر ازهمه کولرو هم روشن گذاشته بودو رفته بود انقد اعصبانی بودم که میخواسم کلشو بکنم
بعدشم که اومده تازه یادش اومده بود ما حمومیم و زد زیر خنده رفته بود دنبال حساب کتاباشخلاصه اینکه بساطی داشتیم
اینجا هنوز موهاتو کوتاه نکرده بودیم
قربونت بشم که آقایی
وای مامانی چقدشیرین شدی
عزیزدلمممممممممممممممممم
میدونستی عشق مامانوبابایی؟؟؟
راستی دلبرکم چون لباسات خیلی مویی بود و تو هم ورجه وورجه میکردی نتونستم همون لحظه ازت عکس بگیرم ببخش
قند عسل،مدتیه خیلی تلاش میکنی چهاردستوپا بری و تلاشهات هم نتیجه داشته میتونی چند قدمی بری
خوشحالم و امیدوارم زودتر بتونی راه بری.چندوقتیه کلماتی مثل مّامّابّابّایه وقتایی هم مّابّاااااااهَمرو به زبون میاری نمیدونی اون لحظه که صدام میکنی چه حالی میشم هم من هم بابا انگار دنیارو بهمون دادن!
این روزا خیلی واسم شیرینن و عزیز آخه تو،تویی که پارسال تو دلم بودی و حرکتهاتو حس میکردم امسال بغلمی و تنت رو حس میکنم خدارو شکر.اگر یه موقع بداخلاقی میکنم ناراحت نشو دست خودم نیست تو ببخش.تو بزرگترین وقشنگترین هدیه از طرف خدایی سعی میکنم مامان خوبی باشمو تجربه هامو زیاد کنم