اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

دردونه های من

یه اتفاق بد

1391/4/24 18:57
نویسنده : مامان سمیرا
971 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه اوف شده

چهارشنبه هفته پیش رفتیم خونه مامان جون اینا و قرار شد چندروز بمونیم.بعدازظهر هم مامانی نوبت دکتر داشت،ناهار خوردیمو استراحت کردیم بعد کارامونو کردیم به شما هم یه لباس خوشگل پوشوندمو میخواستیم بریم که دختردایی مامانی اومدن اونجا اما چون عجله داشتیم زودی پاشدیم دختردایی نمیذاشت تو رو ببریم اما من دلم آروم نمیگرفت تنهایی برم چندتا ماچ آبدار ازت کردنو3 رفتیم بیرون1 کارمون یه یک ساعتی طول کشید شاید هم بیشتر.وقتی برگشتیم رفته بودن اما خاله طاهره(خاله مامان) اونجا بود دور هم نشسته بودیمو شب خوبی بود خیلی خوش گذشتببرعکس روزای قبل که جنابعالی همش جیغ میزدی و نا آرومی میکردی این دفه آروم بودی و همش با خودت بازی میکردی2

ع

فردا صبح از خواب که بیدار شدم فندوقم زودتر بیدار شده بود و مشغول بازی بود.خاله اکی هم چایی آماده کرده بود و منتظر بود مامانی بیدارشه4

خلاصه من تا کارامو کردمو صورتمو شستم چند دقیقه ای طول کشید.میخواستیم صبحونه بخوریم که تو هم هی خودتو میکشوندی به طرف سفره و همه چیزو بهم میریختی.بعدش  داشتم پوشکتو عوض میکردم که خاله یه سری دیگه چایی ریخت تا رفتم پوشکو بندازم سطل زباله برگردم دیدم لیوان چایی رو برگردوندی طرف خودتو چایی هم رفت زیر شکمت! یه جیغ گنده زدم اومدم تندی بغلت کردم سوختی پسرکم و حسابی هم گریه کردی.وای چه لحظه بدی بود منم پا به پات گریه میکردم خاله هم بالای پله ها بود و هواسش نبود شکمتو شستم بعد خاله چندتا یخ ریخت توی پلاستیکو گذاشت روی یه پارچه خیس روی دلت.زنگ زدم به بابایی و گفتم خیلی ناراحت شد چون راهش دور بود منتظر بابا نشدیم و زودی رفتیم بیمارستان گفتن سوختگی قبول نمیکنیمو با اون حال بد سوار یه ماشین دیگه شدیم به طرف یه بیمارستان دیگه

خانم دکتره زودی جای سوختگی رو شست و ضدعفونی کرد بعد با پماد روشو پوشوندو باندپیچیش کرد.آروم شده بودی اما هنوز حال من بد بود اونجا فشارمو گرفتن خیلی پایین بود خانم دکتر گفت فشارت پایینه باید سرم بزنی قبول نکردم چون همش فکرم پیش تو بود داشتم دق میکردم.انقد مظلومانه به من نگاه میکردی که داشتم دیوونه میشدم

برگشتیم خونه و زودی خوابت برد،مامان جون هم خونه نبود وقتی اومد کلی جا خورد و اعصبانی شد از دست من!تقصیر من بود عزیزکم نباید ولت میکردم قربونت برم،دیگه تکرار نمیشه دیگه مواظبت هستم یکی یدونه من

خداروشکر زیاد جدی نبود اما بازم واسه پوست تو خیلی بود پوست نازکت هنوز خیلی ظریفه.چندروز که گذشت بهتر شدی بازم خداروشکرف

الهی قربونت بشم که عذاب کشیدی

غفثق

12

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامانی
25 تیر 91 0:00
الهییییییییییییییییی قربونت برم خیلی درد کشیدی اهورا جونم
خوبه که الان بهتری

مامانی مواظب خوذتون باشین


آره خاله شکم نی نی سوخت
خداروشکر خوبه اما باید زیر نظر دکتر با که عفونت نکنه
مرسی خاله که بهم سر زدی
چشم شما هم مواظب خودتو گل پسرمون باش
مامانی
26 تیر 91 0:18
سلام عزیزم خوبی؟ بروزم طه جونم در 18 هفتگی اگه بیای خوشحال میشم
مامان امیرحسین
26 تیر 91 18:16
آخ نازی خاله. دلم آب شد واسه این پسلی... توروخدا هم مواظب خودت باش هم این گل پسر... ایشالله زودی خوب میشه عزیزم لینکت کردم ممنون یه ماچ فرستادم برای اهورا بهش بده
مامان محمدرضا
28 تیر 91 10:37
الهی من بمیرم واسه گل پسرم
مامان محمد صادق(زهرا)
28 تیر 91 14:03
سلام عزیزم... شرمنده! دیر متوجه شدم... به خاطر کمر دردم زیاد نمی تونم بیام پای نت!!! ************************ اهورا جونی الان چطوره؟؟؟ حتما بهتر شده الحمدلله... ************************* عزیزم شمام غصه نخور! یه اتفاق بود---تقصیر شمام نبود!!! *********************** بچه ها همین طور بازیگوشن!!! یه کاایی می کنن که آدم به فکرش نمیرسه!!! ********************** مواظب خودت و اهورا باش!
مامانی
29 تیر 91 0:19
سلام عزیزم خوبی؟ بروزم خانومی منتظرتیم من و نی نی
مامانی
30 تیر 91 10:31
سلام گلم خوبی؟ اهورای نازم خوبه؟

اره خارش دارم بعضی اوقات چشم عزیزم به گفته هات عمل میکنم
جدا واسه حاملگی دلت تنگ شده؟ قربونت بشم ایشالا یه نی نی جون دیگه


سلام زهراجون.آفرین به مامانیه حرف گوش کن
انشاا... بهتر میشی
خدانکنه مامانی واقعا دلم واسه بارداری یذره شده
دعا کن پسملی زودی بزرگ شه و خدا یه دخمل بهم بده البته هرچی صلاح خودش باشه آمیییییییییییییییییین
سمیرا
31 تیر 91 15:47
آخی عزیزه دلم . مامانی بیشتر مراقب نی نی کوچولوی خوشگل ما باش
پسر گلم شیطونی کردی ؟ اوف شدی ؟ بیا بوس کنم زود زود خوب شه عزیزه دل خاله



مرسی خاله خوب شدم چرا زودتر نیومدی بوسم کنی
چشم سمیرا جونم اشتباه من بود باید بیشتر مواظبش باشم
دوست داریم سمیرا جونممممممممممممممممممم
دختر مخملی ما رو چندتا بوس خوشمزه ازش بکن