یه اتفاق بد
دردونه اوف شده
چهارشنبه هفته پیش رفتیم خونه مامان جون اینا و قرار شد چندروز بمونیم.بعدازظهر هم مامانی نوبت دکتر داشت،ناهار خوردیمو استراحت کردیم بعد کارامونو کردیم به شما هم یه لباس خوشگل پوشوندمو میخواستیم بریم که دختردایی مامانی اومدن اونجا اما چون عجله داشتیم زودی پاشدیم دختردایی نمیذاشت تو رو ببریم اما من دلم آروم نمیگرفت تنهایی برم چندتا ماچ آبدار ازت کردنو رفتیم بیرون کارمون یه یک ساعتی طول کشید شاید هم بیشتر.وقتی برگشتیم رفته بودن اما خاله طاهره(خاله مامان) اونجا بود دور هم نشسته بودیمو شب خوبی بود خیلی خوش گذشتبرعکس روزای قبل که جنابعالی همش جیغ میزدی و نا آرومی میکردی این دفه آروم بودی و همش با خودت بازی میکردی
فردا صبح از خواب که بیدار شدم فندوقم زودتر بیدار شده بود و مشغول بازی بود.خاله اکی هم چایی آماده کرده بود و منتظر بود مامانی بیدارشه
خلاصه من تا کارامو کردمو صورتمو شستم چند دقیقه ای طول کشید.میخواستیم صبحونه بخوریم که تو هم هی خودتو میکشوندی به طرف سفره و همه چیزو بهم میریختی.بعدش داشتم پوشکتو عوض میکردم که خاله یه سری دیگه چایی ریخت تا رفتم پوشکو بندازم سطل زباله برگردم دیدم لیوان چایی رو برگردوندی طرف خودتو چایی هم رفت زیر شکمت! یه جیغ گنده زدم اومدم تندی بغلت کردم سوختی پسرکم و حسابی هم گریه کردی.وای چه لحظه بدی بود منم پا به پات گریه میکردم خاله هم بالای پله ها بود و هواسش نبود شکمتو شستم بعد خاله چندتا یخ ریخت توی پلاستیکو گذاشت روی یه پارچه خیس روی دلت.زنگ زدم به بابایی و گفتم خیلی ناراحت شد چون راهش دور بود منتظر بابا نشدیم و زودی رفتیم بیمارستان گفتن سوختگی قبول نمیکنیمو با اون حال بد سوار یه ماشین دیگه شدیم به طرف یه بیمارستان دیگه
خانم دکتره زودی جای سوختگی رو شست و ضدعفونی کرد بعد با پماد روشو پوشوندو باندپیچیش کرد.آروم شده بودی اما هنوز حال من بد بود اونجا فشارمو گرفتن خیلی پایین بود خانم دکتر گفت فشارت پایینه باید سرم بزنی قبول نکردم چون همش فکرم پیش تو بود داشتم دق میکردم.انقد مظلومانه به من نگاه میکردی که داشتم دیوونه میشدم
برگشتیم خونه و زودی خوابت برد،مامان جون هم خونه نبود وقتی اومد کلی جا خورد و اعصبانی شد از دست من!تقصیر من بود عزیزکم نباید ولت میکردم قربونت برم،دیگه تکرار نمیشه دیگه مواظبت هستم یکی یدونه من
خداروشکر زیاد جدی نبود اما بازم واسه پوست تو خیلی بود پوست نازکت هنوز خیلی ظریفه.چندروز که گذشت بهتر شدی بازم خداروشکر
الهی قربونت بشم که عذاب کشیدی