مادرانه من
پسر عزیزم
عزیز دلم این روزهایی که میگذره خیلی واسم قشنگ و شیرین ترن.شیرینن چون تو کنارمی و داری کم کم بزرگ میشی و من شاهد این لحظه های زیبا هستم.خیلی بیشتر از قبل میفهمی و دوست داشتنتو نشون میدی همه رو دوست داری بخصوص مامان و بابارو
خیلی بیشتر از سنت رفتار میکنی و مارو مات و مبهوت خودت میکنی،اون لحظه نمیدونم چیکار کنم یا چطوری خوشحالیمو بیان کنم و فقط و فقط خدارو شکر میکنم
عزیزکم خیلی مهربونی و به همه مهربونی میکنی همه عاشق این رفتار تو شدن
پسر 19 ماهه ی من تو ذره ای منو اذیت نکردی منم که کم طاقتم و درکت نمیکنم و زود عصبی میشم دعوات میکنم اما به دقیقه نمیکشه و از دلت درمیارم
شیرین زبونم دلم میگیرد برای این روزها که میگذرد و تموم میشود اما خوشحال میشوم که تو مردی میشوی برای ما.
شدی همه خاطره های من جزء تو چیزی به خاطر نمیاورم خاطره های شیرینی که هرشب با بابا مرور میکنیم و لذت میبریم خاطره هایی که دلم نمیخواهد فراموش شوند دوست دارم همه رو یادداشت کنم و بخونم خاطره هایی که فقط و فقط تو هستی اهورای من
من مادر تو هستم و تمام خواسته ام از خدا همین بود ولی اون هدیه هایی به من داد که اگر تا آخر عمر شکرگذارش باشم کمه پس جان مادر من به تو محتاجم به بوسه هایی که بر صورتم میزنی به نوازشی که با دست کوچکت روی صورتم میکنی من به آغوش تو محتاجم به محبتی که ناگهان بهم میکنی و ناخداگاه بغلم میکنی من به تو محتاجم
همیشه کنارم باش
پسر عزیزتر از جانم دوستت داریم