اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

دردونه های من

برگشتن به خونه

1391/2/30 16:05
نویسنده : مامان سمیرا
1,029 بازدید
اشتراک گذاری

 

برگشتن به خونه

بابایی و عمواصغر (دوست بابایی)جلوی بیمارستان منتظر ما بودن.خاله اکی عکستو به بابا نشون داده بود ولی باور نمیکرد این عکس پسر کوچولوش باشه.بعداز انجام دادن کارای بیمارستان اومدیم بیرون یه واکسن کوچولو هم بهت زدن که یه گریه ی آروم کردی مامانی هم باهات گریه میکرد چون طاقت گریتو نداشتمگریه

بابا حسن با دوتا دسته گل منتظرمون بود،یکی واسه تو یکی هم واسه منقلب

سوار ماشین شدیم به طرف خونه بعدش خاله زنگ زد که سر راه بریم دنبالش.رفته بود واست یه عروسک خیلی خیلی ناز خریده بود،عروسکه دوبرابر هیکل تو بود.عسل مامانی یخورده ریزه میزه بودی

رسیدیم خونهقلب

اسپندو قربونی و شیرینی ماچقلبخجالتاینم نی نی تازه  بدنیا اومده

عزیزکم تو توی بغل بابا بودی همه از دیدنت خوشحال بودن یه کوچولو زشت بودی ولی به چشم مامان زیباترین بودی خلاصه اونروز همه خوشحال و شاد بودن

انقد کوچولو بودی که کوچیکترین لباسها هم بهت بزرگ بود.همش خواب بودی همه حسرت دیدن چشماتو داشتن ولی افتخار نمیدادی که چشماتو باز کنی و به کسی نگاه کنی

اونشب چون مامانی شیر نداشت تا صبح گریه کردی خیلی ناراحت بودم میترسیدم گشنه بمونی ولی خدارو شکر فرداش همه چی درست شدلبخند

راستی پسرفندقی چند شب اول قنداقی بودی اما خیلی بدت میومدو گریه میکردی مامان بزرگ

(مامان بابایی) دیگه قنداقت نکرد.

هربار که پوشکتو عوض میکردن منو بابایی قایم میشدیم بابا میرفت سر کوچه مامان هم میرفت توحیاط چون وقتی گریه میکردی ماهم گریه میکردیم

راستی کوچولوی من روزی که از بیمارستان برگشتیم خونه بابایی یه خرس بزرگه خیلی با مزه واست گرفت خیلی ذوق زده بود وقتی انقد بابارو خوشحال میدیدم خندم میگرفت چون اصلا به خودش نبودخندهقلبقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

نانازیا
12 اردیبهشت 91 13:12
سلام مامان بابای مهربون شمام کوچولوتون رو به شهر اینترنتی بچه ها (نانازیا) بیارین! کلی نانازی دیگه منتظر کوچولوتون هستن نانازیا ، شهر اینترنتی بچه ها www.nanazia.ir