اهورا خان مااهورا خان ما، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
آریا خان ماآریا خان ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
شاهانشاهان، تا این لحظه: 4 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

دردونه های من

ما برگشتیم...

سلام به فندوق کوچولوی خودم و دوستای مهربونم ما پنجشنبه از مشهد برگشتیم و چون این چندروز خیلی سرمون شلوغ بود نتونستم بیامو بروز کنم  اون چندروزی که مشهد بودیم خیلی خوب بود و خوش گذشت و یاد همه دوستای خوبم بودم الان به دلایلی نمیتونم این پستو کامل کنم پست بعدی با عکسای مشهد میام انشالله فقط اومدم برگشتمونو خبر بدم ...
5 اسفند 1392

دومین یلدای عزیزترینم

سلام عزیزدلم دومین یلدات مبارک اهورای من مامانو ببخش دیر بهت تبریک میگم یه مشکلی واسه کامپیوترمون پیش اومده بود که نمیتونستم بیام و وبتو بروز کنم قربونت برم امسال یلدا کنار تو عزیزترینم بهترین یلدای ما بود و کلی بهمون خوش گذشت.البته یه کوچولو شیطونی کردی که اونم به خاطر شمعا بود دوست داشتی همش فوتشون کنی امسال مامانی و خاله و مادر اینا(مامان بابا) و بابا شعبون عزیز(پدربزگ بابا) مهمون ما بودن البته شمیم و کیمیا دختر عموهای بابا هم بودن و تو کلی ذوق کرده بودی چون خیلی خیلی دوست دارن عزیزم خلاصه شب به یاد موندنی شد  مامانی یکم هول شده بود و نتونست قشنگ تزیین کنه عشقم واسه همین اونجوری که دلم می...
5 دی 1392

تولد کفشدوزکیه اهورای ما از نگاه دوربین

تولد کفشدوزکی جوجومون من اومدم با یه عالمه عکس اول از همه یه تشکر خاص میکنم از همسر مهربان و دلسوزم که این مدت پا به پای من همه ی تلاششو کرد تا من تولد پسرمونو اونجوری که میخوام برگذار کنم.ازت ممنونم بابت تمام زحمتهایی که کشیدی.مرسی عزیزم دوم خیلی ممنونم از دوست عزیزم که وقتشو میذاشت و کمک من میکرد و کمال تشکرو از دوست وبلاگیم دارم که خیلی از تولد دختر نازش ایده گرفتمو استفاده کردم بالاخره تولد پسر کوشولوی ما هم با خوبی و خوشی برگذار شد و اون روز یکی از بهترین روزای عمر من بود و خیلی بهم خوش گذشت امیدوارم به مهمونای عزیزمون هم خوش گذشته باشه پسر عزیزم خیلی آقایی فدات بشم که اصلا اذیت نکرد...
23 آذر 1392

دردونه با برف

سلام عزیز دل مامان چندروز پیش یکم برف اومد و بابایی تورو آماده کرد تا ببره بیرون برفارو ببینی.اولش فقط نگاه میکردی البته خیلی هم تعجب کرده بودی دونه های برف که مینشست رو لباست میگفتی اه فک میکردی چیز بدیه بعد که خوشت اومد دیگه نمیخواستی بیای تو خونه خیلی هم سرد بود میترسیدم سرما بخوری اما انقد خوشت اومده بود اصلا به حرفمون گوش نمیدادی دونه های برفو نگاه میکردی و میگفتی آب الهی قربونت برم عاشقتیم پسرم ...
22 آذر 1392